شرکت باید نگهبانی داشته باشد که نگهدار وجدان شرکت باشد و باید به شرکت و مدیریت آن در هنگامی که قوانین رعایت نمیشود یا استانداردهای اخلاقی تجاری نقض میشود، هشدار بدهد. این نقش را وکلای شرکت میتوانند به دلیل موقعیت حرفهای، زمینههای فکری و آزادی در اندیشه به خوبی انجام دهند. آنها باید به جای اینکه در مسیر سلسله مراتب کارکنان شرکت قرار گیرند جایگاه ویژ? مدیر ارشد داشته باشند.
موفقیتهای آنها بستگی به این نگاه ندارد، وقتی آنها به تصمیمات و قضاوتهای درست برسند ناخودآگاه تبدیل به وجدان و ضمیر ناخودآگاه شرکت خواهند شد و این به آنها موقعیتی میدهد که مدیرشرکت نمیتواند آنها و قدرتشان را نادیده بگیرد.
“مانند راهبهها در صومعه باستانی یا صدراعظم پادشاه” مشاوره شرکت در موقعیتی است که تأثیر منحصر به فردی خواهد داشت. استقلال حرفهای وکیل شرکت به او اجازه نمیدهد که نگاه خود را وابسته به ملاحظات تجاری بکند، اما نگاه وی به ملاحظات تجاری باید بخشی از قضاوت حرفهای وی باشد. او باید نیازهای کسب و کار شرکت را درک کند. موقعیت وکیل شرکت به او فرصت میدهد، که به عنوان وجدان بیدار و شهروندی سازمانی خوب عمل کند. این شرایط به ویژه در زمانی است که دولت محدودیتهای اقتصادی زیادی را برای شرکتها قائل میشود. وکیل شرکت باید توصیهها را مطابق با سود شرکت ارائه دهد.
رفتار مدیریت ارشد با بخش حقوقی و وکلای عمومی عامل مهمی در تعیین تأثیر وکلا در یک شرکت تجاری میباشد. اگر مدیر اجرایی یا مدیر عامل به نظرات قانونی وکیل اهمیت بدهند، این احترام توسط کارمندان در سطوح پایینتر سازمان بازتاب مییابد. بدون احترام و توجه به عقیده حقوقی وکلای عمومی، اثربخشی و رضایت بخش حقوقی شرکت کاهش خواهد یافت.
نقش وکیل شرکت
مدیریت مسئول هدایت سهامداران شرکت است. وکیل عمومی باید اطمینان حاصل کند که همه قوانین و مقررات نه تنها توسط مدیریت شرکت، بلکه توسط هم? پرسنل آن مورد توجه قرار میگیرد. به منظور فعال کردن او برای انجام این کار او باید حمایت کامل مدیریت ارشد شرکت را داشته باشد. بنابراین، مسئولیت مشترکی بین مسئولین اجرایی و مشاور عمومی برای مشاهده قوانین و مقررات وجود دارد. مدیر اجرایی یک شرکت بزرگ آمریکایی مسئولیتهای وکیل شرکت را اینگونه شرح میدهد:
بخش حقوقی، مدیر ارشد و مدیر حسابرسی، مسئولیت خاصی را در هیئت مدیره دارد. ماهیت این مسئولیت و روند انجام آن در دو نامه شرح داده شده است:
«در زیر دستورالعمل مدیر اجرایی یک شرکت بزرگ آمریکایی به وکیل اصلی وی شرح داده شده است:
کارمندان ارشد در قبال هیئت مدیره، مشاور عمومی، مدیر ارشد و مدیر حسابرسی مسئولیت خاصی دارند. ماهیت این مسئولیت و روند انجام آن در دو نامه به هر یک از آنها شرح داده شده است.
به عنوان رئیس و مدیر اجرایی، من به هیئت مدیره دستور دادهام تا اطلاعات لازم را در اختیار شما قرار دهند و مطمئن باشید که فاصلهای بین اطلاعات آنها و اطلاعات شما وجود ندارد. من امیدوارم مسئولان امر مسئولیتی را که بر عهدهشان گذاشته شده است را به درستی انجام دهند. البته شما به عنوان مشاوره حقوقی یکی از مسئولان ارشد شرکت هستید.
مسئولیت شما این است که موضوع را سریعاً به توجه هیئت مدیره برسانید و دیدگاههای شما را بشنوند. در هر صورت، من از شما میخواهم که در اولین فرصت با هم صحبت کنیم تا بتوانیم تعیین کنیم و سوء تفاهم را برطرف کنیم. اگر نمیتوانید آنها را متقاعد کنید، گزارش خود را در مورد این موضوع به رئیس هیئت مدیره و یا در غیاب او به رئیس کمیته حسابرسی گزارش دهید. باید بگویید؛ من مایل هستم با شما همراه باشم تا بتوانم دیدگاههای خودم را در همان زمان با شما به اشتراک بگذارم. با این حال، نباید از من بخواهید که گزارشات و نظرات خودم را بیان نکنم. این گزارشات نشان از تعهد من به هیئت مدیره است و این میتواند به رئیس هیئت مدیره اطمینان بدهد که من از آنها حمایت میکنم، اگر این اتفاق نیافتاده است باید به من ثابت شود که اینگونه نبوده است.
از طرف رئیس هیئت رئیسه:
شما از دستور رئیس شرکت در مورد تعهد خود در شرایط خاصی مطلع شدهاید تا به ابتکار خود به هیئت مدیره گزارش دهید. او دستور داده است که به من یا رئیس کمیته حسابرسی گزارش دهید. این به این معناست که هنگامی که شما به من اطمینان کرده و نظرتان را به من اعلام میکنید من هم به شما اطمینان میدهم که در صورت درخواست شما این نظر بین من و شما خواهد ماند. با توجه به این شرایط، شما مسئولیت استفاده از آن را دارید و شرکت این امکانات را برای شما فراهم خواهد کرد.»
این دستورالعملها به وکلای شرکت در یک سازمان تجاری که به طور سلسله مراتبی سازماندهی شده است به اندازه قابل توجهی روشنگر است. همچنین این امر تا حدودی ناشی از مشکلی است که بسیاری از هیئتهای مدیره در سالهای اخیر در ایالات متحده آمریکا با آن درگیر بودهاند و نیز نشان میدهد که رئیس شرکت و رئیس هیئت مدیره به عنوان نمایندگان سهامداران و به عنوان نمایندگان عموم، علاقمند به دیدن کسب و کار این شرکت به صورت قانونی هستند. این نامهها ناشی از درک عمیق از ضرورت داشتن وکیل عمومی و در نتیجه بخش حقوقی شرکت است.
آنها همچنین مسئولیت بزرگ نمایندگان قانونی شرکت را نشان میدهند که احتمالاً بیشتر از بسیاری موقعیتهای مدیریتی دیگراست، حتی اگر آنها مسئولیت مالی و اقتصادی در شرکت بر عهده نداشته باشند. این نامه همچنین ضرورت همکاری شدید و نزدیک بین پرسنل مدیریت ارشد و وکلای شرکت را نشان میدهد. در بعضی از شرکتها، در درون شرکت حتی قوانینی برای حفاظت از وکیل شرکت وضع شده است. به عنوان مثال، مقررات شرکت جنرال موتورز بر این تاکید دارد که وکلای یک شرکت باید تنها توسط هیئت مدیره منصوب و حذف شود. این امر به مدیر ارشد قانون نیز ارتباط مستقیم بیشتری با هیئت مدیره دارد و مشاور عمومی میتواند موقعیت ضعیف شرکت را مشخص کند. این امر به مشاور حقوقی اجازه میدهد که ارتباط مستقیم با هیئت مدیره داشته باشد و وکیل حقوقی میتواند نقطه ضعفهای قانونی شرکت را گوشزد کند. در واقع این قانون، وکیل شرکت را به عنوان عضو مستقل تعریف میکند و موجب میشود توصیههای بیطرفانه به هیئت مدیره به عنوان نهاده مسئول در شرکت ارائه دهد. موقعیت وکیل شرکت در رابطه با مسائل اخلاقی بسیار حساس و بسیار دشوار است.
وکیل حقوقی عضو تیم شرکت است و نه داور شرکت و بسته به وضعیت حرفهای و ارتباطش با همکارانش، میتواند در حفظ یکپارچگی و استانداردهای اخلاقی بالا در شرکت خود بسیار مؤثر باشد.
وظایف وکیل شرکت
به علت مسئولیتی که وکیل در برابر شرکت دارد که شامل مسئولیت در قبال مدیریت شرکت هم میشود، وکیل شرکت نه تنها مسئول بخش حقوقی شرکت است بلکه باید یک مشاور کامل در هم? زمینهها باشد. این شامل حق وکیل شرکت برای مشاوره در مورد مسائل اخلاقی نیز میشود.
هر کاری که مشاوره حقوقی انجام میدهد تا شرکت در جایگاه درستی قرار داشته باشد:
1-قانونی
2-اخلاقی
3-عقلی
مسئله به شرح زیر خلاصه میشود:
انتظار میرود که وکیل استانداردهای اخلاقی را حفظ کند. این نگاه وکیل را مجبور میکند که کارهائی غیر اخلاقی که در شرکت ممکن است انجام شود را گوشزد کند. چون در واقع این جزئی از قانون است و جزئی از کسب و کار او به حساب میآید.
انتظار میرود که وکیل شرکت نقش دوگانه مشاور و پلیس را بازی کند و در این صورت او میتواند مشکلات بزرگی را پیشبینی کند. برای داشتن نقش مشاورهای مستمر و درست او نیاز به اعتماد تک تک کارمندان و رئیس و هیات مدیره شرکت در کنار هم دارد.
البته نقش او به عنوان پلیس شاید با در معرض اعتماد توسط تک تک اعضاء قرار گرفتن سازگار نباشد. نظرات او باید از طریق مدیران ارشد به سطوح پایین منتقل شود تا این مشکل را حل کند. اما فقط موعظه کافی نیست مدیر باید به نظرات وکیل عمل کند، حتی اگر به قیمت پایین آمدن سود شرکت باشد.